دیروز باقی مونده کتابی که اسمش رو ذکر نکردم تموم کردم،اون هم در حالی که پیشونیم واقعا تیر میکشید،میخواستم بخوابم اما دیدم گلدونام نیاز به ابیاری و جابجایی و حتی توجه بیشتر من دارن رفتم و سرسامون شون دادم،از بس این مدت درگیر پروژه وب بودم الان که دارم تایپ میکنم دوبار دکمه ی ctrls زدم تقریبا کتابای نخونده م ته کشیدن،یا حداقل کتابایی که دوست داشتم بخونم ته کشیدن اتفاقی که نمیتونم بگم اتفاقی اما کتاب جرشنری رو از طاقچه گرفتم احتمال میدم دوستش داشته باشممیشه گفت تعداد کتابایی که توی دست لمشون نکرده باشم و خونده باشم خیلی کمن ناطورِ دشت واقعا خوب بود،کسل نشدم یعنی اخرای شب برش میداشتم و میخوندم تا جایی که دیگه چشمم یاری نمیکرد،و دیگه دیروز عصر با توجه به اینکه کلا 30 صفحه از کتاب باقی مونده بود تمومش کردم من هولدن توی کتاب رو دوست دارم هولدن شبیه خیلی از ماست و در عین حال شبیه خیلی از ما نیست امروز برای ناهارمرغ اجری چند قسمت از دستامو سوزوندم پروژه پایگاه داده  متاسفانه
بعد از مدت ها یاد کراش اسبقم افتادم،ناراحت کننده س این حال و احوالی که ماهی یکی دوبار بهم دست میدهمن ماهی یکی دوبار یاد کراش سابقم نمیوفتم،بلکه ماهی یکی دوبار کلا حال بدی بهم دست میده و احساس ناامیدی پرم میکنهواقعا ناراحت کننده س،نمیدونم چرا بعد از این همه سال زندگی این جنبه از خودم رو کامل نشناختم و مدیریت کردن این وضعیتم برام دشواره راستش من این ماه های گذشته کارای خیلی زیادی کردم که زیاد از انجامشون رضایت ندارم همین الان که این خط رو تایپ میکنم فردا شد ایمان اوردید به اون جملاتی که میگن فقط یکبار توی زندگیتون کلِ تون میذارید برای یکی؟قابل لمس نیست؟بخاطر اینه که شما هنوز کسی که کل تون بذارید براش پیدا نکردید و حتی من،من هم کسی که کلم رو بذارم براش ندیدم امشب حدود ۴۵ صفحه از یه کتاب که خیلی وقته میخواستم بخونم،خوندم وقتی تموم یا حداقل نصفه بشه براتون ازش میگم
آخرین جستجو ها